من کوچ خواهم کرد
تا رفیع ترین قله ی خورشید
تا سپید ترین جاده ی امید
تا عمیق ترین لحظه های نیایش
آنجا که دیوارها فاصله نیندازند
و کوچه ها نشان از غربت در دل نداشته باشند
آنجا که آسمانش آبی است
شبهایش مهتابی است
و عشق بیداری است
آنجا که دوستی ابدی است
و زندگی پر ز معنی است
جایی که در آن
روی گلبرگ سرخ گونه ی دلم
جای پای باران خالی است.
(نمی دونم نویسندش کیه,چون خودم خوشم اومده بود گذاشتم تو وبلاگ.
شاید شما هم مثل من آرزو کنید یه همچین کوچی رو تو زندگی بی روح و تکراریتون تجربه کنید.شاید...!).
جدیدترین فیلترشکن ها در http://safafilter.blogfa.com
ghayeghi khaham sakht....door bayad shod az in khake gharib............aali bood:Xmovafagh bashi
سلام دوست من
مرسی که به وبلاگ خودت اومدی
^^^^^^^^^^^################^^^^^^^^^^^^
^^^^^^^^#####################^^^^^^^^^^
^^^^^^######^^^^^^^^^^^^^######^^^^^^^^
^^^^^#####^^^^^^^^^^^^^^^^^######^^^^^^
^^^^####^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^#####^^^^^
^^^####^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^#####^^^^
^^####^^^^^####^^^^^^^^^###^^^^^###^^^^
^^###^^^^^######^^^^^^^###^^^^^^####^^^
^####^^^^^######^^^^^^###^^^^^^^^###^^^
^###^^^^^^^####^^^^^^###^^^^^^^^^####^^
^###^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^###^^
^###^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^###^^
^###^^^^##^^^^^^^^^^^^^^^^^##^^^^^###^^
^###^^^^###^^^^^^^^^^^^^^^^##^^^^####^^
^####^^^^###^^^^^^^^^^^^^^###^^^^###^^^
^^###^^^^####^^^^^^^^^^^####^^^^####^^^
^^####^^^^#####^^^^^^^#####^^^^^###^^^^
^^^####^^^^###############^^^^#####^^^^
^^^^####^^^^^###########^^^^^#####^^^^^
^^^^^#####^^^^^^^^^^^^^^^^^######^^^^^^
^^^^^^#########################^^^^^^^^
^^^^^^^^#####################^^^^^^^^^^
سلام
عیدتون مبارک!
خیلی جالبه وبلاگ شما روز اول سال به دنیا اومده :)
زندگی بی روح - بدون انگیزه - بدون امید به آینده - بدون دلخوشی - بدون شادی ....
و زندگی پر ز معنی است
ای همه وجود من، نبود تو نبود من
ای همه وجود من، نبود تو نبود من
سلام عزیزم... سال نو مبارک. ممنون که سرزدی.
تنها جان این شعرت مرا یاد یکی از شعرهای خودم انداخت*نمیدانم هر وقت اینجا میایم یاد چیزی میافت
سه شنبه، 13 بهمن، 1383
در دامان شب قصه گفتن
در پهنه بیکران تنهایی از زندگی کوهی قصه ساختن
برای دورترین شهر زمین کوله باری پرداختن
و برای همه چشمها از حسرت اشک خواندن
وقتی زمین سفیدپوش شد تا فکر تیرگی را تابوت باشد
وقتی باد بیرحمانه جاده ها را پویید اما جز درختان بی برگ تنی برای شلاق مرگبار وحشت نجست
چه سنگین بود طپشهای قلب ان پرنده
باری حکایت برف و سوز سرما نبود
حکایت ان پرنده تنها و وحشت غمگینش نبود
قصه ان چشم تنهاست که خیال سفر دارد
در پس ان کوه های بلند سرزمینی نو است؟
اسمانی سبز است؟
زمینی سرخ است؟
کلبه های چوبینش عاری از نیرنگ است؟
زیر سقف مهتابش ستاره ها پرنورند؟
اهوانش چشم نگران صیادند؟
اسمان فریاد را تا به کجا میبرد؟
جنگلش رمزی دارد؟
کاروانش رفیق نیمه راه دارد؟
به دنبال ان رودم که پیکرم را به دریا سپارد
ساحلی که چون رگبار بر شنهای نرمش ببارم
سرزمینی که حیاتی نو هدیه ام دهد
دروازه یی که قلبی نو در سینه ام جای دهد
شهری که مرگ خاطره باشد
اسمانی که پر ستاره باشد
چنین دروازه ای پذیرایم خواهد بود؟
مــ
سلام
من در تایید آخر پست تون «شاید شما هم مثل من آرزو کنید یه همچین کوچی رو تو زندگی بی روح و تکراریتون تجربه کنید.شاید...!» اون هایی که اون زیر هست رو نوشتم. (گرچه هم ی اونها الان در مورد اکثرمون صادقه)
حالا این که «زندگی جاری ست» یعنی چه؟ یعنی ما نباید منتظر روزی باشیم که در آن همه ی غمها و رنج ها زایل شود و یهو دنیا به کام ما شیرین شود. باید از هر لحظه زنده بودن لذت ببریم چون این طور نیست که مثلا از فلان روز دیگه زندگی می کنم. زندگی جاری ست و می گذرد و منتظر نمی ماند.
(نمی دونم تونستم منظورم برسونم یا نه ؟)
البته تعبیر های دیگری هم وجود دارد. مثل همان که شما گفتی. ولی من وقتی اسمش رو گذاشتم «زندگی جاری ست » بیشتر منظورم همونی بود که بالا گفتم.
راستی پست پایینی رو هم خوندم. چقدر ناز در مورد بهار نوشتید. با همه این حرفها پاییز از تمام فصلها برای من با شکوه تره.