هر آنچه در سر می پروردم همه...

 

دیروز چند ساعتی پیش یکی بودم که پاک افکارمو بهم ریخت.چرا؟ .چون همیشه فکر می کردم که درکم نسبت مسائل و اطرافیانم بالاست.زود ازکنار یه مسئله رد نمی شم و خلاصه بارمه و خیلی تصورات واهی دیگه.بگذریم .این دوست من دیروز با چند ساعت صحبت کردن منو به این نتیجه رسوند که باید با یه رنگ قرمز/آبی (گل سرخی که به من دادی آبی بود)، روی همه ی اونا یه خط بکشم و بنویسم واهی.و اینکار رو کردم.نمی دونم، فکرمو اصلا نمی تونم متمرکز کنم.صحبتاش و خیلی چیزای دیگه حسابی ریختنم بهم .کاش می تونستم خیلی چیزا رو بهش بگم و خیلی اعترافا رو به همین سادگی براش بیان کنم اما این غرور یا شایدم ترس این اجازه رو بهم نداد و نمی ده. چرا ،نمی دونم؟!

همیشه از مصاحبت با اینجور ادما لذت می برم اما متاسفانه یا فرصت پیش نمیاد یا سکوتهای طولانی من اونارو از ادامه هم صحبتی با من منصرف می کنه. دلیل این سکوتها هنوزبرای خودم مبهمه در حالی که همیشه کلی حرف واسه گفتن دارم اما...

فکر کنم امشب یه بیوگرافی مختصر از خودم براتون گفتم. راستی شما می تونید یه چنین شخصیتی رو تحمل کنید؟ برای خودم که خیلی سخته، شایدم محال!(مثل این).

در هر صورت من ازش ممنونم که روح به این بزرگی داره که تونسته ...

من از مصاحبت آفتاب می آیم

کجاست سایه؟!

نمیدونم چرا اینا رو اینجا نوشتم؟چرا اینا رو هم مثل خیلی های دیگه تو کلبه ی تنهایی و سکوتم دفن نکردم؟ شاید لازم بود!

باغبان گر پنج روزی صحبت گل بایدش

بر جفای خار هجران صبر بلبل بایدش

ای دل اندر بند زلفش از پریشانی منال

مرغ زیرک چون بدام افتد تحمل بایدش/(حافظ)

نظرات 4 + ارسال نظر
هیلا پنج‌شنبه 17 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 09:57 ق.ظ

شناختن خود معرفت است.خود را سنجیدن جسارت است و عیوب خود را اینگونه فریاد زدن شهامت است.تنها جان در هر سن و سالی حتی یک جمله میتواند کل باورهایت را بهم بریزد این دلیل جهل نیست این نشانه وجدان بیذاری است که هر لحظه بدنبال واقعیت است.پس در راه درستی هستی ادامه بده

علی پنج‌شنبه 17 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 01:43 ب.ظ

سلام

آدم از نرم عمل کردن (از اون اصطلاح های خودمه:) ضرر نمی کنه. (مثلا همین که می گید یه حسی نگذاشت که خیلی چیز ها بهش بگید؛ به نظر من این خوبه. آدم بعضی وقتها تحت تاثیر احساسات تصمیماتی می گیره که بعدا از اون پشیمون می شه (اگه حسی شما رو از این کار باز داشته فکر می کنم حس خوبیه) )

من این واهی رو که گفتید در نگاه اول به هیچ وجه قبول ندارم. (باید بیشتر و بسیط تر توضیح بدید.)

تحمل بایدش ...

خودمونیم ؛ خیلی بیو گرافی نبود. (اگر بود یه بیوگرافی ساخته ی ذهن بود)

احمد سه‌شنبه 22 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 02:41 ب.ظ http://entezar123.blogsky.com

سلاام دوست عزیز .
به نظر من نگفتنیها شنیدنی تره

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 8 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 11:09 ب.ظ http://faramoushiha.blogfa.com

مرغ زیرک چون به دام افتد

من که تحمل بلد نیستم

من هم تحمل بلد نبودم، نیستم دوست گرامی
این رو تازه می فهمم! حالا که...
شاید دیر و شاید ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد