سواربر بال غم و اندوه
و آواره در بیابان وهم و سکوت
و نا امید از شوق بودن و زیستن
و سرگردان در کویر حسرت و تنهایی
تو را می جویم
تو را می جویم تا با یافتن تو شوق زیستن در کویر وجودم جوانه بزند
و در بیابان بی انتها به مسیر مقصود نزدیک شوم و آنگاه که تو را ببینم
به خودم خواهم بالید و ...
روزها می گذرند و من هنوز چشمانم،نگران حضور تو هستند.
تویی که با نیامدنت اشکهایم را چون سیل بیقرار نمودی و بالهای سپیدم را چون صاعقه شکستی.
اما من هنوز منتظر آمدنت مانده ام تا آن روز دوباره با تو به سوی آبی آسمان همراه شوم.
اینو تقدیم کردم به کسی که همه به نوعی ، یکی زیا د ،یکی کم و یکی کمی بیشتر منتظرشن تا با اومدنش زندگیامونو پر از خورشید و بهار کنه.
به انتظار اون روز.
یا حق.
امشب ستاره، نگاه خود را فرو بست و آرمید
امشب قلبم نوای خود را برگرفت و آرمید
قطره های باران
اشک چشم آسمان.
آفتاب محبت در پشت میله های نا مهربان ؛
در آغوش آسمان، ستاره ی روشن.
نگاهم در این دنیا به وسعت دشت شکوفه هاست.
خاموشیش به دنبال خاموشی ستاره هاست.
نگاه از گوشه ی چشم،
نگاه ازپشت شب
نگاه از هر کجا که هست، گویی نگاه به سویی است...
کدامین سو، کدامین سو...،...
و اما این ایام مقدس هم گذشت و من با تکرار این حرف همیشگیم که می گم سال بعد بهتر خواهم شد و درباره ی هر آنچه می بایست انجام میدادم و ندادم و به هر آنچه نمی بایست و کردم بیشتر فکر خواهم کرد، امسال رو هم تو خواب غفلت به سر بردم.
امید که من و همه ی اونایی که خوابیم پا شیم،پنجره ی دلامون رو باز کنیم و هجوم زیبایی و پاکی رو نظاره گر باشیم.
راهی است راه عشق که هیچش کناره نیست
آنجا جز آن که جان بسپارند چاره نیست.
راستی دوستای خوبم تو این لحظات و روزای عزیز من رو هم فراموش نکنید.من به دعای همه ی شما محتاجم.
کاش همیشه قبل از اینکه دیر بشه,و قبل از اینکه صدای احساسمون به همین سادگی کوس رسواییمونو
ازپس پرده ی رازامون بزنه و گونه های احساسمونو سرخ و سوزان بکنه ,عقلامون به تنبیه سودا های
خاممون بپردازنو و به اونها اجازه ی برملا شدنو ندن و ...
چه دردناکه:کاش, کاش, کاش,...
گذر کوچه های تنگ و باریک عمر چه زود میگذرد. پس کوچه هایی که با قدم های نه چندان محکم در آن پا گذاشته . قدم می زدم که شاید گرمی دستان کسی را لمس کنم.گرمی دستانی که دستهای بیگانه ی مرا تا انتهای کوچه یاری کند.
آیا کسی هست ؟
آیا کسی هست که بتواند دستهای سرد مرا تا انتهای مهربانی همراهی کند و مرا از تباهی ثانیه ها به انتهای گرم دقیقه ها ببرد؟کسی که باغبان این باغ احساس شود, کسی که نگاه زیبای او مرا تا اوج صمیمیت همراهی کند.
آیا کسی هست؟
آیا کسی هست تا با من هم آواز شده و سرود محبت را سر بدهد و تمام گوشهای کر و بی احساس و قلبهای تو خالی را با نوای زیبای آن برآشوبد.
آیا کسی هست؟؟؟
امشب یه حس عجیبی دارم,نمیدونم حس تنهایی,خستگی,انتظار, دلتنگی,... احساس می کردم با فرا رسیدن سا ل نو دیگه این حسا رو نخواهم داشت یعنی تصمیم گرفته بودم دیگه بهشون مجوز ورود به قلبمو ندم اما انگار اشتباه کرده بودم. انگار از یادم برده بودم که من و این حسا بی هم نابودیم,تنهاییم و...
پر وردگارا
به من آرامش ده تا بتوانم آنچه را که نمی توانم تغییر دهم
دلیری ده تا تغییر دهم آنچه را نمی توانم تغییر دهم
بینش ده قضاوت این دو را بدانم
مرافهم ده تا متوقع نباشم که دنیا ومردم آن مطابق میل من رفتار کنند .
کاش بشه!!!